گلبانگ سربلندي



 




6 دقيقه پيش









هميشه وقتي که صحبتش تمام مي شود و ميخواهد تلفن را قطع کند مي گويد:


مراقب خودت باش!


اين جمله بسيار شنيده ام!


پسرم


دخترم


عزيزم


مراقب خودت باش!


مراقب خودت هستي؟!


مواظب . من باش!


تکيه کلام و درخواست جدي يا احساسي پدر و مادرها ؛زن و شوهرها؛دوستان صميمي به هنگام دور شدن ازفرزندشون؛ عزيزشون و کسي که دوستش دارند.


بدون اغراق و مبالغه «مراقب خودت باش! »يکي از زيبا ترين و قشنگ ترين جملات احساسي و عاطفي نسبت به يکديگر است.شايد از سحرآميز ترين در ادبيات محاوره اي ما ايراني ها؛و فکر مي کنم اين اصطلاح با اين زيبايي در ادبيات و فرهنگ هاي ديگر به اين زيبايي وجود داشته باشد. (اگر شما معادل آن را سراغ داريد ممنون ميشم آن را برايم يادداشت کنيد)


مفهوم اين جمله براي همه روشن است.


اما واقعا منظور گوينده اش از مراقب خودت باش؛ چي هست؟


يعني چي مراقب خودم باشم؟


مثلا براي کسي که بيمار است و دور از فرد گوينده اين جمله! يعني داروهات رو سر وقت و طبق دستور پزشک بخور؛خوب استراحت کن؛ و به خورد و خوراکت برس و توجه کن و.


براي کسي که سالم است اما ميخواهد مسافرت سياحتي تفريحي برود؛سربازي برود؛دانشگاه برود، و.


يعني به خورد و خوراکت برس،غذاي سالم بخور،خوب استراحت کن، ، زيادي از خودت کار نکش ،خودت رو خسته نکن ؛به تفريح و ورزش خودت توجه کن ؛خلاصه همه عواملي که مي تونه در سلامتي ات موثر باشه رو بکار بگير و در شرايط مختلف ازشون استفاده کن. و از عوامل خطر و آسيب زا بر حذر و دور باش! خلاصه اش اينه که مواظب خودت باش .


با کمي گذر از ريز بيني ها معمولا انتظار از گفتن جمله ي: مراقب خودت باش تقريبا همين هاست.


. خوشحالم که روزي چند بار با زبان شيرين و دل مهربانت اين جمله را بر جان و دلم مي ريزي و محبتت را نثارم مي کني.


 


. يکي ديگر از عزيزترين عزيزهاي هستي که هيچ وقت از تو دور نمي شود که اگر تو هم دور شوي او بي دريغ به تو نزديک مي شود .و خودش مراقب من است،هر لحظه ؛اينجا و آنجا و همه جا ؛مدام و بي وقفه؛ وفرشتگاني را نيزدر خدمتم قرار داده است که مراقب و محافظم باشند.(موضوعي که فکر و ذهن بسيار با آن بيگانه است و در محاسبات روزانه و زندگي ام براي آن رديفي باز نکرده ام!)


و علاوه آن عزيز عزيزان از من نيز ميخواهد مراقب خودم و خانواده ام وجامعه ام باشم.!


قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ (تحريم.6)


شايسته ترين فرد به حفظ انسان، خود انسان است.(زيبايي جمله مراقب خودت باش از اينجا معلوم مي شود که انسان آفرين هم بر آن مهر تاييد مي زند)


عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ  لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ(مائده.105)


و اما اگر عزيز عزيزان هستي از من مي خواهد مراقب خويش باشم او از من نمي خواهد خوب بخورم که ميخواهد درست بخورم،پاک بخورم و حلال بخورم، او جسمم را مرکب روحم مي خواهد .مراقبت از جسم و تن در اندازه اي که روحم را از پرواز باز ندارد.مراقبتي همه جانبه مي خواهد تا واقعا سالم بمانم و به سلامت به مقصد و مقصود برسم.


مراقب خودم باشم يعني:


رهزن و رهبر را درست تشخيص دهم و رفيق و همراه راه ن دوست نما نگردم


گناه را سم بدانم و ببينم هرچند در لايه هاي انباشته از شيريني و شکلات پيچيده شده باشد


روح خدايي ام را به اسارت خاک و آتش درنياورم


خلاصه به تعبير استاد فرزانه ام ؛نه بيراهه بروم نه راه کسي را ببندم


و نيز تو اي دلدار و يار و همراه اي کاش لحظه اي که مي گويي «مراقب خودش باش!» خدايي بگويي و بخواهي مراقب خودم باشم.


بگويي؛مراقب باش انسان باشي


مراقب باش خودت را به هرکس نفروشي


و مراقب خودت باش.


سيد 24-5-98







من مجازم حذفت کنم!




استاد مي گفت:


"آدمي که در ته چاه قرار داره آسمان را چقدري مي بيند! به اندازه يه سکه بيشتر و يا کمتر


هرچه اين چاه عميق تر باشه دايره ديد اين آدم کم و کم تر خواهد شد.


حالا اگر همين آدم رو از اين چاه عميق بيرون بياورند و مرتب هي بياد بالا و بالاتر آسمان را وسيع تر و گسترده تر خواهد ديد؛ تا او بر سر برجي يا قله اي مرتفع قرار بگيرد چيزي جز آسمان نخواهد ديد."


اين قصه ما آدم ها معنويت،حقيقت وخداست !


بيچاره ي در چه افتاده مي پندارد که همه هستي تاريک و بي فروغ است و همه هستي همان است که او به تجربه ناقص و حس خطاپذير و بيمار خويش دريافته است .


گو اين که اگر بيماري خود پنداري را وانهد و از خود طبيعي خيالي خود بافته خويش گامي بيرون نهد و چشمش به آسمان پهناور افتد خواهد دريافت کرد که برون از وهم و خيال و حس و تجربه کاستي پذير او حقيقتي و حقايقي مي درخشند.


گر نيک بنگريم زنداني چاه خويشيم تو چه مي انديشي؟!


آيا اصالت هاي بي اصل بشرِ روزگار بي خدايي و"نا خدايي"که خداهاي خود خوانده به خورد آدمي داده اند و اورا نسبت به حفظ اين اصول و قواعد خودگرايانه و ابليسي متعصب ساخته است ،چاه نيست؟


چاه سود گرايي افراطي که هرکس به موقعيت و شرايط خويش مجاز است ديگري را حذف کند تا خود دارا تر باشد؟آيا اين تفکر براي من و شما آشنا نيست؟ "من بايد داشته باشم به هر قيمتي!! اگرچه بازمين خوردن،بي سروساماني و نابودي تو باشد!"


من بايد خوب استراحت کنم همسر و فرزند و کارگر و زير دست من به درک!آنها بايد در خدمت آرامش "من"باشند.-تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل-


اين بيشمار"من "هاي ستمگر همچنان بر جان نحيف ديگران سايه هاي افکنده است.


چاه لذت گرايي هاي ابليسي بدون ايستگاه که مرزي براي خود نمي شناسد!


از لذت سر به سر گذاشتن و تحقير و تمسخر و متلک پراني به خويش و بيگانه که در حد و قواره امثال من است تا لذت بردن از گرسنگي و برهنگي و درد و زخم و رنجوري جنبنده اي از حيوان يا همنوع!


و لذت هاي تهوع آور آدم کشان لبخند بر لب و شيک پوش و زيبا گوي!!


داور خود باش و بگو تو درچاه نيستي؟!


آري اقامت در چنين چاهي ستمي بر خويشتن خويش و دلدادگي به آن ستمي بسيار هولناک و جبران نا پذير!


سخن از نور و روشني وراه و راهنما و زندگي و حيات برين براي ساکنان دخمه هاي "من گرايي" و"خويش عاقل پنداران"سخت است.


 


نام و ياد آن پير جاودان باد که فرمود:


 


تو کز سراي طبيعت نمي‌روي بيرون


کجا به کوي طريقت گذر تواني کرد


 


و چه نغز و ژرف گفت آن بزرگ ديگر،چه زيبا گفت:


 


 چاه مظلم گشت ظلم ظالمان


 اين چنين گفتند جمله عالمان‌‌


هر که ظالمتر چهش با هول‌‌تر


 عدل فرموده ست بدتر را بتر 


اي که تو از ظلم چاهي مي‌‌کني


 دان که بهر خويش دامي مي‌‌کني‌‌


گرد خود چون کرم پيله بر متن


 بهر خود چه مي‌‌کني اندازه کن‌‌


مر ضعيفان را تو بي‌‌خصمي مدان


 از نبي ذا جاء نصر الله خوان‌‌


گر تو پيلي خصم تو از تو رميد


 نک جزا طيرا ابابيلت رسيد


گر ضعيفي در زمين خواهد امان


 غلغل افتد در سپاه آسمان‌‌ 


گر بدندانش گزي پر خون کني


 درد دندانت بگيرد چون کني‌‌


شير خود را ديد در چه وز غلو


 خويش را نشناخت آن دم از عدو


عکس خود را او عدوي خويش ديد


 لا جرم بر خويش شمشيري کشيد


 


 طناب و ريسمان و رسني بايد تا اين نفسِ خود اندر چه انداخته را بيرون کشيد و چشم جانش را با آسمان انديشه برين و نهاد دل و دل آفرين آشنا نمود.!او خود ابزار بالا آمدن از چاه ستم پيشگي و از خاک بر افلاک شدن را در اختيار آدمي قرار داده است؛گر آدمي خود بخواهد و کمري راست کند و دستي دراز کند و عزمي و ارداه اي استوار دارد.


 


به راستي تنها راه رهايي از چاه ستم بر خويش و ديگري سر و دل سپردن به خداوند و بايد و نبايد هاي اوست.


 


پاک و صافي شو و از چاه طبيعت به درآي


که صفايي ندهد آب تراب آلوده


 


والسلام سيد


15-4-98


 






 


گاهي وقت ها آدم ها در موقعيت ها و شرايط سخت و دشوار و شکننده اي قرار ميگرند در آن موقعيت هاست که آدم:


-        خودش رو بهتر مي شناسه


-        از پيش داوري در مورد ديگران پرهيز مي کنه


-        نيروهاي وجوديش از قبيل بردباري و شکيبايي، توکل و اميد و نشاط و سرزندگي و شادابي ،نيت و انگيزه درست را بهتر مي تونه ارزيابي بکنه و به قول معروف بفهمه چند مرده حلاجه!


-        از هارت و پورت الکي و بي دليل دست بر مي داره و تا مدتي لام تا کام حرفي نمي زنه


-        از ادعاهاي خيالي و طعن و سرزنش ديگران دست بر مي دارد


-        در انتخاب و تصميم گيري هاي بعديش هوشمندانه تر و عاقلانه تر عمل مي کنه


-        و.


-        اما خدا نکنه اين شرايط و موقعيت اين قدر سخت سخت باشه که اين بشر پر مدعاي و گزافه گو و خيال باف و پندار باور به خودش و خودي و ناخودي و زمين و زمان مدام ناسزا و بد و بيراه نثار کنه و يا مرتکب رفتارهاي نابخردانه غير قابل جبران بشه.آمين


-----


نمونه اي عيني :


سالمند فرتوتي رو ببين که داراي خواهر و برادرو فرزند و نوه است و خويشان و نزديکاني


يکي مرد جنگي به از صد هزار


سياهي لشکر نيايد به کار


از اين ميان تنها يک نفر احساس وظيفه مي کنه و با همه دردها و رنج ها ي جسمي که داره پذيراي پدر بزرگ يا مادر بزرگي مي شود که توانايي انجام کوچکترين کارهاي شخصي اش حتي خوردن غذا و دستشويي رفتن را هم ندارد و از طرفي زباني نيش دار و درشت گويي دارد .


به نوعي همه اورا رها کرده اند و سرگرم کار و زندگي خويشند.


تنها مشخصه مثبت (از نظر اطرافيان)قابل ذکر اين مادرکهنسال فرتوت قصه ما برخورداري از حقوق بازنشستگي شوهر مرحومش است که براي تصاحب آن هر از چند گاه کسي را به طمع مي اندازد که اورا چند صباحي پيش خودشون ببرند. بنده هاي خدا فکر مي کنند که اين حقوق بخور و نمير هست که موجب شده پرستار وظيفه شناس قصه ما از از اين سالمند نگهداري کنه


نفر اول داوطلب نگهداري مي شود به سال هم نميرسد که عطايش را به لقايش مي بخشند و اورا باز مي گردانند البته نه با متانت و بزرگواري که با انباري از شکايت و مثنوي از تحمل درد و رنج همين چند ماه.


اين نفر اول فقط چند ماه در موقعيت و شرايط پرستار وظيفه شناس قرار گرفت که متهم شده بود براي پول از سالمند نگهداري مي کند! و اينک چند سال از اين جريان مي گذرد و اين نفر اول که سالمند داستان ما در کودکي او را به دندان گرفته است تا رشد کرده خبري از او نيست حتي دريغ از يک احوال پرسي خشک و خالي.


و نفر دومهمينطور


و نفر سوم که مدام فرزندان را به خاطر بي توجهي به سالمند سرزنش مي کرد و آنان را از خدا بيم مي داد و دنبال حقوق آن چناني هم نبود با همه لطف و محبت هاي بي دريغش به سالمند تنها 4 ماه دوام آورد و با گله و شکوه مشابه رهايش کرد.


و داوطلبان ديگري که تنها با شنيدن اوصاف سالمند پا پس کشيدند.


و روز از نو و روزي از نو و بازگشت سالمند به آغوش همان شخص وظيفه شناسي که خدايش و منش دينداري اش تا کنون او را سرپا نگهداشته است.


 


و اينک من مانده ام و حيرت از کارهاي اين بشر کم طاقت و ناتوان و پر مدعا


-----


و از اين نمونه ها در مقياس خرد و کلان در عرصه هاي گوناگون زندگي ما و ديگران وجود دارند


-        بپذيريم که به نوعي همه داريم امتحان مي شويم و اين آزمون ها تنها براي همسايه نيست


-        بپذيريم که امتحانات زندگي مثل امتحانات مدرسه و دانشگاه قبول شدن و رفوزه شدن و افتادن داره


-        بپذيريم آدم بي درد و رنج و مشکل اصلا و اصلا وجود نداره خودمون رو نبازيم.


-        بپذيريم در پس هر لب خنداني ااما زندگي سراسر شاد و بي درد و رنج نهفته نيست.


-        ايمان داشته باشيم پيامد رنج و درد براي تحمل درد و رنج ديگران ناگوار نخواهد بود


 


و اما مُهر پاياني سخنم


رحمتي دان امتحان تلــخ را


نقمتي دان ملك مرو و بلخ را


چون محك آمد بلا و بيم جان 


زان پديد آمد شجاع از هر جبان 


در بلا هم مي‌چشم لـــــذات او 


مات اويم مات اويم مـــــات او 


سيد 30-3-98


#موقعيت #شرايط #سالمند #دردو_رنج #امتحان #وظيفه #مولوي #شعر #پيش_داوري


 






امکان عاشقي!




خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد


که در دستت به جز ساغر نباشد


زمان خوشدلي درياب و در ياب


که دايم در صدف گوهر نباشد


غنيمت دان و مي خور در گلستان


که گل تا هفته ديگر نباشد


جناب حافظ (که خداوند از او خشنود باد)


شايد سخن اين بزرگ برگرفته از فرمايش رسول و پيام آور عاشقي باشد که فرمود:


سولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : إنّ لِرَبِّكُم في أيّامِ دَهرِكُم نَفَحاتٍ، فَتَعَرَّضُوا لَهُ لَعَلَّهُ أن يُصِيبَكُم نَفحَةٌ مِنها فلا تَشقَونَ بَعدَها أبدا .


" همانا از سوى پروردگار شما در طول عمرتان نسيم هايى مى وزد ، پس خود را در معرض آنها قرار دهيد، باشد كه نسيمى از آن نفحات به شما بوزد و زان پس هرگز به شقاوت نيفتيد ."(ميزان الحکمة)


انسان انديشه ورز و خردمند که بر اساس منظومه فکري دين الهي برنامه زندگي اش را تنظيم کرده است براي لحظه لحظه زندگي خويش دفتري دارد و مشقي؛حسابي دارد و کتابي!


بيهودگي و سرگرمي و بازي گري و بازيچه شدن و به بازي گرفتن خود و ديگري را ورشکستگي هويت مي داند و بس!


براي شدن بايسته و شايسته اي که منظومه زيست خدايي براي او تعيين کرده است با دقت و ظرافت امکان سنجي مي کند و با همه توان خويش از بهترين امکان ها در جهت رشد خود و مجموعه محيط پيرامون خويش به بهترين شکل ممکن بهره برداري مي کند.


بر اساس آموزه هاي الهي ،ظرف ماه رمضان ،امکان روزه گيري ،تلاوت کلام وحي و نجواها و نيايش هاي شبانه و "غيرت ورزي" هاي روزانه از بهترين و زيبا ترين امکان هاي عاشقي و دلدادگي است که "مسير وصل" محبوب را در "شب قدر "براي سرگشتگان وادي محبت را هموار و آسان مي سازد.


و آن بزرگ مرد ميدان عشق و عاشقي چه زيبا مسير عاشقي را ترسيم کرده است.


راهي بزن که آهي بر ساز آن توان زد


شعري بخوان که با او رطل گران توان زد


بر آستان جانان گر سر توان نهادن


گلبانگ سربلندي بر آسمان توان زد


و به راستي مگر مي شود لحظه وصل را اندازه گرفت و با مقياس و ميزان بشري آن را سنجيد؟!


ارزش گذاري شب عاشقي مقدور رسول و حبيب آن محبوب نيز نيست که فرمود:


و ما ادراک ما ليلة القدر


و تو چه داني که ارزش آن شب چيست و چه اندازه است


.


اينک ماييم و نسيم نوازشگر جان جانان


ماييم و توان ديوار شکني بين خود و محبوب


با دلي آکنده و مالامال از عشق محبوب بين خود و ابليس هاي گوناگون خودخواهي و دنيامداري سپري بزرگ و محکم بر تن جان بپوش . ورود به لحظه شيرين وصل و طلوع سپيدي و پاکي ها با جوشن کبير است(سپر بزرگ)


شايد خود را در معرض نسيم هاي روح نواز رجب و شعبان قرار داده اي و 18 روز ديگر کم و بيش کلاس هاي تمريني را پشت سر گزارده اي مراحل دشوار رهايي از غير و غيرت ورزي را گذرانده اي!


اينک آزموده شده اي


پس ادامه راه آسان است


درياب قَدرت را


با خشنودي کلامي و عملي پدر،مادر،همسر،فرزند،همکارو


با گزاردن لقمه اي در دهان گرسنه اي


با همدردي و همدلي غم زده اي


با يادگيري حکمتي که زندگي امروز و پسينت را آسان نمايد


با رهايي از خود پرستي و ديگر پرستي هاي ابليس پسند


با زمزمه اي نجوايي و نمازي و نيايشي با محبوب و براي جا کردن خويش در دل او


با گره زدن زندگي ات به منش و روش "انسان کامل" حضرت بقية الله الاعظم عليه السلام.


که او به راستي بهترين امکان عاشقي با خداوند است.


والسلام-سيد 2-3-98


هفدهمين روز مهماني خداوند


 


 


 






 







نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار


چه کنم حرف دگر ياد نداد استادم


 


ثانيه ثانيه هايي که مي گويند زمين نفس تازه مي کند و به پسوند سال که همان 365 روز رقص عاشقانه سياره ما به دور خورشيداست واژه "نو"افزوده مي شود و سالي ديگر از راه مي رسد لب به "نيايشي" مي گشايم که گوينده ي نخستين آن را نمي شناسم!


از سر عادت! با اتکا به آموزه هاي خانواده و عرف مردم!بي اختيار مي گويم:


يا مقلب القلوب و الابصار يا مدبر الليل و النهار يا محول الحول و الاحوال حول حالنا الي احسن الحال!


چه فرقي مي کند اين واژه ها از کجا آمده اند! چه کسي آن را گفته است.


مهم اين است که نمي خواهم در برابر گل و گياه و درخت و زمين کم بياورم!


سال نو که مي شود نوعي "خود درگيري مزمن" پيدا مي کنم! خب بخند!!


خب! با خودم مي گويم. جناب انسان! سال نو شد به تو چه؟


گل از خاک بر دميد


پرستو نغمه اميد برآورد


زمين مرده زنده شده


خوابيدگان طبيعت بيدار شدند


خب ! اين که شد بهار و حيات طبيعت!!


تو که چندين سر و گردن سري! مگر غير اين است؟


جز آن که چون شاگردي زيرک فروتنانه ازاين کلاس بزرگ بياموزي !


حديث نفس مي کنم و جان و انديشه را با زمين و زمان همراه مي کنم.


*****


جان جانان!


اينک به اراده تو در زمين در زادگاهي که تو برايم اختيارکردي جنبشي برپاست.


بي قراريي که فرجام آن به قرار و آرام مي رسد!


و من اينک غوغاييم و نا آرام!


و تنها تو قادري بر آغازي نا آرام جان پوشي از آرام و قرار بپوشاني.


از دل مرداب نيلوفر بر مي آوري


مرداب دلم را درياب


دانه هاي اسير خاک را توان جوانه زدن و روييدن دادي


اينک جان و دل انسان اسير بزک و ها و گزک هاست


او را از اسارت هاي خاک و تاک و آک رهايي بخش


جنس آفريده خاک نشين تحول است


اينک از تو مي خواهم تحولي در کانون تحول يعني دلم ايجاد کني


تا بشوم آنچه تو مي خواهي!


 جان جانان!


کيميا داري که تبديلش کني


گرچه جوي خون بود نيلش کني


اين چنين ميناگري ها کار توست


اين چنين اکسيرها زاسرار توست(مولوي)


*****


شايد اين خط خطي هاي آخر در سال 97 باشه


بنابر اين سال پيش رو رو به همه تون شادباش عرض مي کنم


اگر جان جانان بخواد سال نو در حريم حرم رضوي براتون خوبي خواهم خواست.


تا فرصتي و حوصله اي


سيد 27-12-97


 


 


 






 







 


شايد پيشتر اشاره کرده ام که کيفيت دعا و نيايش آدم ها به ميزان درک و فهم آنان از "خودشان"،"خداي شان"و"جهان هستي" باز مي گردد.همانجور که زندگي مي کنيم دعا مي کنيم و از خدا مي خواهيم و با او به نجوا مي نشينيم. چوپاني که عمري را با گوسفند و صحرا و چوب دستي و کاسه شير و ماست و آغل و. گذرانده است .کيفيت گفتگويش ،آرزوهايش ،خواسته هايش ،نيازهايش،و احيانا ناز و عشوه ها و دلبري هاي او براي خداوند از همان جنس زندگي اوست.که:


دستکت بوسم بمالم پايکت


وقت خواب آيد بروبم جايکت


و کليم حق که جهاني در کف اوست و همه چيز و همه کس و همه و همه را آيت و نشانه ي خداوند مي بيند و محبوبش را والاتر و بالاتر از وهم و فهم و درک و انديشه آفريده ها مي بيند ،به گونه اي ديگر با او به راز مي نشيند و دلبري مي کند. و اين گونه است که دعا و نيايشهاي چوپان گونه را عين کفر مي بيند.


 


گند کفر تو جهان را گنده کرد


کفر تو ديباي دين را ژنده کرد


چارق و پاتابه لايق مر تراست


آفتابي را چنينها کي رواست


 


عتاب مي کند برمي شورد و بر نمي تابد کسي با دلبري اين چنين ،آن چنان معاشقه کند!


 نه بر چوپان ناراستي توان راست کرد و نه توان بر کليم حق جناب موسي خرده گرفت که آدميانِ خرد آشفته ي آغشته به کاستي ها و اوهام و پندارها را نرسد بر پيام آور خدا خرده گيرند،جز آنکه خود را از چشم محبوب بياندازند.!


کليم حق است ديگر،حق مي جويد و حق خواه! اما مرز حقيقت را خوب مي شناسد! مرز حقيقت ميان مچ و گيري و طرد و دستگيري از ناتوانان فکري و فرهنگي است او دستگيري ،دلجويي،ارتقاي فکري را که رسالت و ماموريت اوست برمي گزيند.


هيچ آدابي و ترتيبي مجو


هرچه مي‌خواهد دل تنگت بگو


کفر تو دينست و دينت نور جان


آمني وز تو جهاني در امان


 


کليم حق ،همراهي به او مي آموزد تا بدانجا که همراه او پاي در ستيغ کوه معرفت و دلداگي مي گذارد و عاشقانه نجوا مي کند.


 


گفت اي موسي از آن بگذشته‌ام


من کنون در خون دل آغشته‌ام


من ز سدره منتهي بگذشته‌ام


صد هزاران ساله زان سو رفته‌ام


تازيانه بر زدي اسپم بگشت


گنبدي کرد و ز گردون بر گذشت


محرم ناسوت ما لاهوت باد


آفرين بر دست و بر بازوت باد


حال من اکنون برون از گفتنست


اينچ مي‌گويم نه احوال منست


نقش مي‌بيني که در آيينه‌ايست


نقش تست آن نقش آن آيينه نيست


مثنوي معنوي  دفتر دوم


 


پيشوايان اسلام در ادب، (که هرچيز ادبي و آدابي دارد.)نيايش درس و سخن هاي آموزنده اي براي رهروان مقصد و جويندگان مقصود به يادگار گزارده اند.


 


از جمله آن درس ها همين بيت آن بزرگوار است که فرمود:


ياد ده ما را سخن هاي دقيق


که تو را رحم آورد آن اي رفيق


 


در "اصطلاح"حديث شناسان مي گويند :بهتر است دعا و نيايش مان برگرفته از "دعاي ماثور" باشد.نيايش هايي که خدا به ما ياد داده است و رقم آن در کتاب "مقدس"قرآن کم هم نيست. نيايش هايي که از پيام آور آسماني حبيب و محبوب خداوند جناب محمد محمود صلوات الله عليه و وارثان دانش و حکمت و عصمت ايشان در منابع معتبر به ما رسيده است.


سخن ناتمام به پايان رسيد


تا فرصتي و حوصله اي


سيد 22-12-97


 






 






دانش نيايش 3




 


 


زمان ها و مکان هاي ويژه


 


1-   در عرف هاي گوناگون مردم کشورهاي جهان آدم هايي،مکان هايي،زمان هايي، پديده هايي مادي يا معنوي ازويژگي هايي برخوردارند که معمولا براي آنها خوش يُمن و با برکت و از اعتبار و ارزش برخوردار است.و همين جوري اين خوش يمني و ارزشمندي سينه به سينه و زبان و به زبان نقل شده تا به نسل حاضر رسيده است.حالا پايه و اساس منطقي و عقل گرايانه دارد يا ندارد! خود بحث ديگري است.به هرحال اين ويژه بودن برخي روزها،شب ها،آدم ها،شهرها،مکان ها واقعيتي ترديد ناپذير است.


 


2-   درفرهنگ و آموزه هاي ديني و خصوصا اسلامي نيز اين ويژگي ها را بسيار روشن مي بينيم که برخي از آن ساخته و پرداخته متدينان و دينداران است مثل آنچه که در عرف بسياري از پيروان ساير مکتب ها(ديني،فلسفي،اجتماعي و.) وجود دارد و مي بينيم.و متاسفانه بسياري از اين حرمت و ارزش گذاري ها پايه و اساس محکمي در متون ريشه دار اسلامي ندارد.و اما برخي ديگرريشه دار بوده وداراي سند قابل قبول پژوهش گران اسلام شناس قرار دارد.


 


3-   نکته برجسته اين "ويژه انگاري"  برخي زمان ها و مکان ها و پديده ها در فرهنگ اسلامي کمال و رشد آفريني و بالندگي آدمي در خدا جويي وخدا يابي و مرتبط ساختن انسان با آفريدگار و با اين جهت حرکت شتابنده در رفع موانع رشد و سلامتي و بهبود زندگي آفريده هاي اوست. وگرنه اگر آدمي  تنها خودگياهي و حيواني و زندگي روزمره او باشد تفاوت گذاشتن ميان لحظه هاي زماني و ميلي متر هاي مکاني مفهوم ارزشي نخواهد داشت.!


 


4-   بنابراين پشت سر اين "ويژه انگاري"هاي ديني حکمتي آکنده از خود يابي،خدا يابي و خداخواهي،انسان خواهي و انسان يابي ،جامع نگري و جامعه يابي است. دعا ونيايش و عبادت هاي اسلامي درون گرايي و خود خواهي و فرار از مردم نيست. به عنوان مثال مي گويم :اگر به پيروانش مي گويد نماز در اول وقت آن يعني ترجيح اولويت و برنامه ها يعني خدا را مقدم داشتن.اگر مي گويد در مسجد يعني در اين مکان است که فارغ از فقر و غني و موقعيت ها مردم مي توانند مهرورزي و مهرباني را به يکديگر هديه دهند و اگر مي گويد نماز اول وقت و در مسجد و با جماعت يعني نيايشگر خود را از مردم و با مردم بداند و غم و شادي مردمان محله و شهر او غم و شادي اوست. ديگر چنين نيايشگري نه تنها براي خود از خدا نمي خواهد که براي همه مي خواهد و داده هاي خداوند را نيز براي خويشتن خويش نخواهد ساخت.!


 


5-   در اين فصل از سخن نيايشي خود به يکي از مهمترينِ "ويژه انگاري"هاي زماني که مناسب با اين روزهاي ماست خيلي کوتاه اشاره مي کنم و مي گذرم.


 


ماه رجب؛ و واقعا چي مي دانيم که آن ماه چيست!!


و در اين ميان "ليلة الرغائب" جمعه ي اول ماه رجب


واژه "ليلة" خود گوياي ويژگي "شبِ"جمعه اول از آن ماهِ ماه است!


مي خواهي در طواف آن ماه باشي و دورش پروانه وار بگردي و آلودگي ها و سياهي خودخواهي را بسوزاني از شب شروع کن وادامه بده.


با نيايش ،مناجات و رازگويي و رازجويي،با نماز،با قرآن،با پذيرايي از خويشاوندان و يا نيازمندان دور و نزديک


واژه "رغائب" جمعي است که مفرد آن "رغيبه" است از همان رغبت ،مرغوب هم که مي گويند از همين خانواده است


ما در واژه رغبت سخني از آرزو و ارزوها نمي يابيم .!


رغيبه يعني کار پسنديده ،بخشش بسيار


درچنين شبي محبوب ازعاشق خويش کار مرغوب و ارزشمند ؛خواست و دعا و عبادت مرغوب و ارزشمند مي خواهد و نيز مرغوب هم مي دهد.


در دستگاه آفرينش جنس بنجل نمي دهند و نه مي خرند!


بنجل فروشي ممنوع


درخواست اجناس سمسارگونه ممنوع


او فراوان و گرانبها مي بخشد.


با همتي بلند از او طلب کن!


 


سخن بسيار است و حوصله گفتن و شنيدن اندک


اين زمان بگذار تا وقت دگر


سيد 16-12-97


 






 






دانش نيايش2




در بخش دوم بحث هفته گذشته مي خواهم نگاهي گذرا به موضوع نيايش از دريچه آموزه هاي اسلامي که در کتاب آسماني ما قرآن و روايات پيشوايان معصوم و شاگردان شان که در قالب هاي عرفاني و ادبي وجو دارد ، داشته باشم.


 


1-   نياز به دعا و نيايش و ارتباط با حقيقت مطلق،غني و بي نياز مطلق والاترين حس معنوي آدمي است که گريزي از آن نيست. و يکي از دلايل رويش روز افزون معنويت هاي دروغين و عرفان هاي ساختگي نيز همين نياز غير قابل انکار نوع آدمي به دعا و نيايش و ارتباط با معنويت است. اما در مسير برخي از چشمه نوشيدند و بسياري از تالاب ها و مرداب ها.


 


2-   نيايش و دعا به خودي خود  عبادت محسوب مي شود و کارکرد ويژه و مستقلي در زندگي مومنانه دارد.


زندگي از نيايش و دعا نوعي زندگي نکبت بار به شمار مي آيد.(خود را همه چيز شمردن و خدا را از زندگي حذف کردن چيزي جز نکبت است؟) به آيه 60 سوره غافر نگاه کنيد.


 


3-   نيايش شيرين ترين و عاشقانه ترين شکل برقرار کردن ارتباط با خداوند است.


نيايش هاي 15گانه پيشواي چهارم حضرت علي بن الحسين عليه السلام،مناجات شعبانيه،دعاي افتتاح،دعاي سحر،دعاي عرفه امام حسين عليه السلام  نمونه هايي از دلبري و دلربايي و طنازي و عشق بازي با محبوب ازلي است. تقريبا هيچ عبادت شکلي که به آن مناسک مي گوييم(از قبيل نماز ،روزه ،حج ،اعتکاف ،قرباني و) از نيايش و دعا نيست.(يا پيش از آغاز يا در ضمن انجام و يا پس از اتمام هر عبادتي نيايشي خاص از سوي رهروان و رهپويان سير و سفر از ملک تا ملکوت توصيه شده است.)


 


4-   در باور نويسنده نيايش به تعبير رايج در ادبيات از مقوله هاي سهل و ممتنع است که در نگاه ابتدايي سهل و ساده و آسان به نظر مي رسد اما وقتي به مرحله ي انجام آن مي رسيم مي بينيم که چندان هم ساده نيست!


به اين نکته ها توجه کنيم مي بينيم که نيايش خيلي هم ساده و پيش و پا افتاده نيست


خب مشخص است که نيايشگر با خدا سخن مي کند و به راز و نجوا مي پردازد،اما:


چه بگويد؟


چه بخواهد؟


اصلابخواهد يا نخواهد؟


و پروردگارتان فرمود:«مرا بخوانيد تا براي شما اجابت کنم»غافر/60


اگر بخواهد که بايد بخواهد  و بگويد ،چه بخواهدو چه بگويد؟


آيا معشوقي که در پي اويم هرچه بگويم و بخواهم را مي پسندد؟!


يا پسندم آنچه را جانان پسندد.


يا چنانکه ملاي رومي فرمود:


ياد ده ما را سخن هاي دقيق(رقيق)


که تو را رحم آورد آن اي رفيق


هم دعا از تو اجابت هم زتو


ايمني از تو مهابت هم زتو


از کجا و چگونه بفهمم که او چه مي خواهد و چگونه مي خواهد؟!


 


چگونه بگويد ؟ چگونه بخواهد؟ ديسيپلين لازم دارد؟يا که آدابي ست در اين سرا پسر!


يابه تعبير مولوي :


لوک و لنگ و چفته شکل و بي ادب


سوي او مي قيژ و اورا مي طلب


 يابه تعبير خودموني هر چه مي خواهد دل تنگت بگو!


در چه حالتي به نيايش برخيزيم؟


آيا نيايش براي حالت هاي دلتنگي و بريدن آدم ها از علل و اسباب مادي است؟


آيا ديگر دعا و نيايش به هنگام ريزش شادي ها و نشاط و خوشي  و سلامتي بايسته گي ندارد؟


آيا در حالت اضطراب و ترس بايد نيايش کرد و در حالت سلامتي و امنيت و رخت بر بستن نا امني و ترس و فقر و بيماري نيايش کاربرد ندارد؟


چه زماني براي نيايش مناسب است؟


و. هزار نکته باريکتر زمو اينجاست


گر نيايش و نجوا را رازگويي و معاشقه بدانيم و بفهميم خواهيم دريافت که نمي خواهم بر خويش سخت گيرم که مي خواهم راه و رسم عاشقي بپويم.


که عشق اول نمود آسان ولي افتاد مشکل ها


 


اگر خدا لطفش شامل حالم شد و فرصتي و حالي پيدا شد باز هم با هم صحبت خواهيم کرد


سيد 8-12-97


 






دانش نيايش!




 


و اما چند نکته در پيش درآمد


Image result for â«Ù٠دعا Ù Ù٠اجابت از ت٠استâ¬â


 


1-بي ترديد خدا باوران در هر آييني با خداي خود به رازگويي و نيايش مي پردازند.


 


2-در هر آيين و مذهب و مسلک خدا باوري، دو نوع نيايش وجود دارد: فردي و گروهي


 


3-هويت نيايش و راز گويي ها، به ناتواني انسان در انجام همه خواسته هاي خود و توانايي نامحدود و فراگير خداوند بازمي گردد.


 


4-با توجه به نکته 3 در حقيقتِ دعا، رازهاي نانوشته ديگري نيز وجود دارد:


نخست اينکه: منِ انسان، موجودي نيازمندم.


دوم اينکه: ناتوان بر تامين نيازمندي هاي خويشم.


سوم اينکه: در هستي موجود بي نياز مطلقي وجود دارد.


چهارم اينکه: بايد و مي توانم از اين بي نياز مطلق ، هميشگي بخواهم


 


5-نيايش و دعا که همان خواستن است با ميزان معرفت و دانش نيايشگر تناسب دارد. يعني چيزي را مي خواهيم که درباره آن شناخت داريم.


 


6-بنابر اين اگر دعاي نيايشگر اقتباس و برگرفته از دعاي صاحبان معرفت نباشد با ديگري تفاوت ريشه اي خواهد داشت. (اگر چه نيايش صاحبان معرفت نيز در يک رتبه قرار ندارند.)


 


7-هر کس همان گونه که زندگي مي کند دعا مي کند (زندگي هرکس همان وجه غالبي است که فضاي انديشه و ذهن و قلب او را در دوره اي نسبتا طولاني از زندگي به خود مشغول کرده است)


 


8-با توجه به نکته هاي 4و5و6 موضوعات و خواست هاي مشترک در نيايش و دعاهاي آدم ها از قبيل :" جوان و سالمند، حتي زن و مرد، يک فرهيخته ي متدين و يک آدم معمولي" و شرايط متفاوت از قبيل: "بيماري و سلامتي، فقر و غِنا، جنگ و صلح، نا امني و امنيت و." بسيار محدود و انگشت شمار خواهد بود.


 


9-بنابر نکته 6 آدم ها همانطور که در زندگي برخي خودخواهند و گروهي فراتر از خود مي انديشند و ياري گري مي کنند، در دعا و نيايش ها نيز برخي فقط براي خود (منظور از خود هرچيزي است که در تصور او به آنان دلبسته و وابسته است) دعا مي کنندو برخي در دعا نيز بخشنده اند. جهاني اند و دريا دل. ( زيرا گنج هاي خداي آنان فنا ناپذير است و خدايشان فارغ از بخل و تنگ نظري و انحصارطلبي است که براي گروهي بخواهد و مردمي ديگر که او را نمي خواهند، بخشش هاي خود را از آنان دريغ کند.!)


 


10-خداباوران انديشمند در هر مسلک و آييني پذيرفته اند که دعا و نيايش با کار و تلاش انسان ناسازگاري ندارد. نيايشگران ژرف انديش بر اين باورند که دانش و خرد آنها و متخصصان و خرد ورزان با همه طول و عمق و ارتفاع آن بر همه اسرار و عوامل و شرايط و اسباب يک پديده، اِشراف و آگاهي صددرصدي ندارد. و بايد در کنار کار و تلاش و بهره مندي از نيروهاي دروني و بيروني از سبب ساز (و سبب سوز) کمک بخواهيم.


 


کيميا داري که تبديلش کني


گرچه جوي خون بود نيلش کني(مولوي)


 


پ ن :واگر "او"بخواهد موضوع بحث را در فرصت هاي پيش رو ادامه خواهم داد.



فايل صوتي ايستايي يا تمرکز ذهن!


 




 




گاهي فکر مي کنم ،آيا ذهن را مي توان متوقف کرد به گونه اي که هرچند براي لحظاتي کوتاه از بيرون چيزي نگيرد و بده بستان خود را کلا تعطيل کند!وهيج فعاليتي نداشته نداشته باشد؟!


نکته مهم در اينجا اين است که ايستايي و تعطيلي ذهن تمرين بردار نيست.


 


پاسخ بر مبناي تجربه هاي مکرر و مداوم منفي است.توقف و ايستايي و تعطيلي ذهن انسان (سالم ) صفر يا نزديک به صفر است.آنچه اتفاق مي افتد انتقال است . انتقال از پديده و رويدادي به رويداد و اتفاقي ديگر.!سخن در اين مقوله نيست.زيرا از بحث آن سودي نمي بريم.


 


از متمرکز شدن ذهن روي چيزي موضوعي زياد شنيده ايم فارغ از اين که علم کلاسيک و مدرسه اي چه مي گويد، تجربه عملي مي گويد چنين چيزي امکان دارد.يعني تمرکز ذهن بر يک يا چند رويداد و مطلب محدود ممکن است و عملا براي ما اتفاق افتاده است. بارها اتفاق افتاده است که به ميزان ارزش و اهميتي که يک چيز براي ما دارد ساعت ها بر روي آن متمرکز شده ايم!


و گاهي وقت ها اين تمرکز ذهني آن قدر طولاني مي شود که اگر کسي بيرون از حيطه علائق و انگيزه هاي شخصي ما باشد نيز اين تمرکز را مي فهمد.


 


نکته مهم اين که:متمرکز کردن ذهن بر موضوع و مساله و رويدادي با تمرين و ورزش هاي ويژه ذهن ممکن است.


 


وبرخي نيز آن چنان دچار پرش ذهني هستند که از تمرکز هاي کوتاه مدت نيز ناتوانند که البته قابل درمان است.


البته بر اساس اصلي که معتقد است، پيشگيري آسان تر و کم هزينه تر از درمان است ؛تا مي توانيم با تمرين و کنترل از ورود عوامل مزاحم به ذهن جلوگيري کنيم!


 


خانه ذهن وقتي بي درو پيکر باشد و از آن به خوبي مراقبت نشود؛ هر کس و ناکسي بدون اجازه وارد مي شود! گرد و غبار و دود وآلاينده هاي جوي ؛سرما و گرما به راحتي در آن جا خوش کرده و هر کدام به کنش هاي مربوط به خود خواهند پرداخت.!


 


تعجب نکنيم،حواس بيروني ما از قبيل چشم و گوش و زبان و. پنجره هايي هستند که اگر هرگونه دلشان بخواهد ببينند و بشنوند و بگويند و هر چيزي را وارد ذهن کنند عملا خانه ذهن ديگر محل امني نخواهد بود؛و هيچ چيزي سرجاي خود قرار نخواهد داشت.مانند مغازه هاي سمساري که همه چيز دارند و به وقت نياز جز سرگرداني و گيجي و اتلاف وقت و انرژي نتيجه اي عايد ما نمي شود!


 


خب! يکي از کم هزينه ترين راهها و صد البته سخت و نيازمند تمرين و عزم و اراده جدي براي جلوگيري از پرش هاي ذهني و عدم تمرکز ذهن؛ کنترل اين ورودي ها و باز و بست حساب شده درو پيکر و دريچه ها و و پنجره هاي خانه ي ذهن است.


گفتيم هرچقدر موضوع براي ما از ارزش و اهميت بيشتري برخوردار باشد و کاري که به انجام آن انگيزه و علاقه بيشتري داشته باشيم تمرکز ما بر روي آن موضوع و کار نيز بيشتر خواهد شد.


****


مثلا وقتي مي خواهيم نماز بخوانيم ذهن و فکر مان خاطرات روزانه را لحظه به لحظه مرور مي کند و پس از نماز متوجه مي شويم که همه جا بوده ايم جز در پيشگاه خداوند!!! اين خاطرات و دل مشغولي هاي ما مانند ويروسي است که فايل اصلي و مورد نياز ما را دچار اختلال کرده است.!


 


به راستي چرا به هنگام انجام دادن  که يکي از بهترين کارها ي روزانه ماست اينقدر دچار پرش ذهني مي شويم؟!


شما اگر به هنگام خواندن نماز دچار پرش و عدم تمرکز ذهن نيستيد! جدا خدا رو شکر رو شکر کنيد و پس از اين که نمازتان پايان يافت براي برخورداري از اين مهم به درگاه خداوند سجده شکر بجاي آوريد.


اما بسياري از مراجعه کنندگان به نويسنده و البته شخص پاسخگو! دچارعدم حضور ذهني در نماز است.


 


به نظر شما چه کار کنيم ؟!آيا مي توانيم به ذهن مان بگوييم حواست راجمع کن ! يا بيا روي نقطه اي که هستم توقف کن! مي خواهم کار مهمي انجام دهم! کاش به همين سادگي بود و جناب ذهن هميشه غوغايي گوشش بدهکار اين حرف ها بود.


همانطور که گفتم راهکار دادن براي حل چنين مساله اي در مرحله گفتار درماني بسيار آسان اما در مرحله اجرا و عمل خيلي سخت است،اما باور کنيد شدني است.


امتحان کنيم! تلاش کنيم قبل از اقامه نماز حد اقل براي 40 روز اين چند تمرين را انجام دهيم.


 


-        موقع وضو گرفتن از صحبت کردن با ديگران بپرهيزيم و حد المقدور دعاي وضو را که امام اميرالمومنين عليه السلام به فرزندشان محمد حنفيه آموختند را زمزمه کنيم.


-        از گفتن اقامه قبل از شروع به نماز غافل نشويم.


-        در طول روز مراقب گفتار و رفتار خود با ديگران باشيم. و همانطور که گفتيم راههاي نفوذ گرد و غبار و آلودگي هاي بيروني به درون ذهن را عايق گذاري کنيم.


-        حل مشکلاتي که از عهده ما خارج است را به خدا توکل کنيم چرا که با انبار کردن در ذهن و درگير کردن آن مشکلي خود ساخته را نيز بر مشکلات خواهيم افزود.


-        هميشه بدانيم انجام کارهاي مهم دشمنان قدرتمندي دارند که دوست ندارند ما آن را درست و به موقع و بي دغدغه انجام دهيم . و دشمن هميشه حاضر و قدرتمند نماز ابليس است. پس دشمن خود را بشناسيم و ذهن و فکر خود را با بازيگاه شيطان آسيب پذير نکنيم.


 


و حسن ختام


ازعلّامه طباطبايي (ره) :


سئوال کردند چه کار کنيم، که در نماز «حواسمان جمع باشد.!؟ فرمود؛ قبل از نماز، «مراقب زبان» خودتان باشيد. نماز با «حضور قلب» مزد است، و آنرا به هر کسي نمي دهند اين هديه را، به کسي ميدهند که قبلاً زحمتي کشيده باشد.!


تا نوشتاري ديگر در پناه خدا باشيد


سيد 6-9-98


 





 





دريافت فايل صوتي تنها براي چند دقيقه!




تنها چند دقيقه!


بسم الله الرحمن الرحيم


راستي شما صاحب چند دانگ نماز خودت هستي؟!


بعضي ها صاحب يک دانگ نمازشون هستند بعضي ها دو دانگ بعضي ها سه دانگ بعضي ها هم بيشتر و کم هستند نمازگزاراني که صاحب شش دانگ نماز شون باشند! 


به ميزان حضور و توجه و تمرکزذهنيي که در نماز داريم و ارتباطي که گرفتيم همانقدر صاحب نمازمون هستيم.


بعضي از نمازگزاران مي گويند ما همه آنچه که براي انجام يک وضو و نماز درست و صحيح است را رعايت مي کنيم.کلمات نماز را درست مي خوانيم.رکوع و سجود آن را درست انجام مي دهيم.آيا ما صاحب نمازمون نيستيم.؟!


اين نکته را توضيح دهم که منظور من از واژه"صاحب" يعني "رفيق"،"همراه" صميمي و هميشگي.


اشتباه نکنيم رعايت واجبات و مستحبات نماز مانند ساختن مهندسي و محکم خانه و رنگ آميزي و دکور و هارموني و هماهنگي وسايل زندگي است که همه آن ها لازم است. حال اگر شما خانه اي با همه امکانات سالم و لوکس و زبيا داشته باشيد ولي ميان اعضاي خانه همواره کشمکش و بگو مگو و ناسازگاري باشد و روابط اخلاقي و عاطفي و انساني وجود نداشته باشد با همه خوبي هاي که اين خانه محکم و زيبا وشيک و داراي وسايل رفاهي دارد تنها يک4 ديواري خواهد بود که براي محافظت ساکنين آن از آسيب هاي بيروني از قبيل سرما و گرما و سرقت خوب خواهد بود .


اما آيا کارکرد هاي يک منزل و مسکن خوب و آرامش بخش تنها آسيب زدايي بيروني است ؟


بخش مهم کارکرد يک مسکن همانطور که از نامش پيداست س و آرامش است و س و آرامش وقتي است که روابط عميق قلبي و روحي بين اعضاي آن برقرار باشد؛به يکديگر توجه کنند و از اين توجه و ارتباط با همه وجود مراقبت کنند.


نماز نيز اين گونه است که علاوه بر قالب و ساختمان سازي درست و صحيح و ظاهر نماز ، به تعبير اهل معرفت به باطن و ملکوت نماز ، يعني همان روح وقلب نماز توجه کنيم.


با تسامح (در مثل مناقشه نکنيم)اگر خواندن نماز بي روح و بي توجه را نماز رباتيک بناميم گزاف نگفته ايم که همه اجزاء نماز را به درستي انجام مي دهد اما نمي داند چه مي گويد و چه انجام مي دهد ! چه چيز مي خواهد! از چه کسي مي خواهد؟ اصلا مفهوم اين ايستادن و خم و راست شدن و صفر و يک هايي که به او داده اند براي چيست؟!


از ويژگي هاي نماز معراج بودن است نماز پرواز است! کدام خلباني را سراغ داريم که بدون دقت و توجه و تمرکز حواس موفق به مقصد و مقصود برسد!


نماز صراط و راه است،و نمازگزار بايد آن را طي کند تا به مقصد برسد! صراط بودن با غفلت و بي توجهي و بي دقتي نمي سازد.


غفلت از مسير و راه موجب انحراف و سقوط است.


براي دستيابي به "حضور قلب و تمرکز ذهن" به سخني از استاد فرزانه جناب علامه جوادي آملي اشاره مي کنيم.ايشان در کتاب مراحل اخلاق در قرآن از قول استادشان علامه طباطبايي نوشته اند: شخصي از ايشان نسخه اي براي حضور قلب خواسته بود؛فرموده بودند:«توجه توجه توجه مراقبه مراقبه مراقبه»


1-   توجه به آنچه در نماز مي گوييم و انجام مي دهيم


2-   مراقبت و حفظ حالت توجه


رب اجعلني مقيم الصلوه و من ذريتي


سيد 11-9-98 دوشنبه


 


 






دريافت فايل صوتي فرصت دل دادن



بسم الله الرحمن الرحيم


در هر شبانه روز فرصت هايي به ما داده شده تا بتوانيم با محبوب بي همتاي هستي ؛خداي مهربان مون سخن بگوييم.فرصت قرار عاشقي ،گفتگو و راز و نياز و با خدا بودن.


سر قرار عاشقي حضور يافتن و به موقع خودرا سر قرار رساندن خودش نکته مهمي است که حکايت و نشان از اهميت محبوب نزد محب دارد و ميزان ارزش گذاري او براي اين قرار محک زده شود.


به هرحال عاشقي هم آداب و آييني دارد که شايسته است بياموزيم و در باور و عمل نيز به آن پايبند باشيم.اما نکته بسيار مهم تر از اين حضور به موقع و رعايت ادب و آداب حضور در قرار عاشقي و گزاردن نماز اول وقت؛دل دادن به محبوب است در اين فرصتي که او در اختيار محب خويش قرار داده است.دل دادني که ما از آن تعبير به حضور قلب در نماز مي کنيم.!


دل دادني که در آن شش دانگ حواس نمازگزار نزد محبوب و خداي رئوف و مهربان است.دل دادني که نه تنها در ظاهر و فيزيک بدن و چهره ي نمازگزار خود را نشان دهد که پريشاني ذهن و فکراو را نيز تبديل به آرام و قرار نمايد.


دل داده او باش که دل در گرو اوست


آري! پريشاني ذهن و فکر و حواس پرتي در وادي نماز به برقراري يک ارتباط عميق و همه جانبه با خداوند آسيب مي زند.!و استمرا اين پريشان خاطري و تشويش هاي ذهني و عدم توجه به محبوب ممکن است ما را از چشم محبوب بيندازد.! البته و صد البته محبوب هستي بزرگتر و مهربان تر از آن است که محب حواس پرتش را از آغوش سراسر مهر خويش براند.


اما براي عاشق و محب که سراسيمه و بدون از دست دادن فرصت لحظه ها خود را در معرض نسيم لطف و عنايت خداوند قرار داده است نقص بسيار بزرگي است که از فرصت حضور کمال بهره برداري ننمايد و يا با دستاورد و نتيجه اندکي دست از پا درازتر برگردد.


در گفتار هاي پيشين "آواي زندگي" دو سه نکته در دستيابي به حضور قلب يا تمرکز ذهن در نماز را اشاره کرديم.


-        خوب است بدانيم رسيدن به توفيق تمرکز ذهن در نماز يک اتفاق نيست بلکه يک جريان است که به تدريج و آهسته آهسته و گام به گام به دست مي آيد بسان قطره هاي باران که يکباره بر زمين نمي افتند.


-        تمرين و ممارست براي ضبط و مراقبت از انديشه و رفتار خود به هنگام کار و تعامل با اجتماع از نکاتي بود که يادآور شديم.


-        براي دل دادن به نماز و دستيابي موفق به حضور قلب فراهم کردن شرايطي لازم است که بايد آن شرايط هم رعايت شوند.


براي ايجاد برخي از اين شرايط که از آداب نماز هم به شمار مي آيند معجزه و شق القمر لازم نيست .و با تغييرات بسيار کوچک امکان پذير است.


-        يکي از اين تغييرات فضا سازي است(بسيار مهم)


کسي که ميخواهد در مراسم جشن يا عزا شرکت کند چون فضاي هرکدام شرايط خودش را دارد سعي مي کند متناسب با آن فضا لباس بپوشد ؛سخن بگويد و رفتار کند. حال اگر فضاي اقامه نماز ما از انواع تصاوير و صداها پر باشد،انواع عوامل حواس پرتي در آن موج بزند.رفت و آمدهاي بي حساب و کتاب و عاري از هنجار زياد باشد خب طبيعي است که در گام هاي آغازين دستيابي به حضور ذهن براي نماز گزار بسيار مشکل خواهد بود.


فرض کنيد در يک مکان دانش آموزان ششم ابتدايي در حال امتحان هستند و در همان زمان و همان مکان معلم در رديف هاي جلوي کلاس به دانش آموزان چند پايه ديگر درس مي دهد.!


براي ايجاد فضاي نمازي


-        خود را خوشبو و معطر سازيم


-        از بهترين لباس هاي خود براي نمازگزاردن استفاده کنيم


-        در منزل مکان و محل مخصوصي را براي اقامه نماز داشته باشيم


-        و حتي المقدور در همان محل که خلوت ترين و پاکيزه ترين و آرام ترين مکان است عبادت هاي خود از قبيل قرائت قرآن و دعا داشته باشيم.


-        جهت قبله نمازگزار فارغ از عکس و تصوير باشد


-        حتي المقدور از گزاردن نماز در آشپزخانه و روبروي آتش افروخته پرهيز کنيم


در آموزه هاي ديني از اين موارد به مکروهات و مستحبات ياد مي شود که در يک گفتار مستقل به آن خواهيم پرداخت.


در هر صورت فضا سازي تاثير قابل توجهي در جلوگيري از حواس پرتي در نماز دارد. بنابر اين بزرگاني که خود به مرتبه هايي والا از حضور قلب رسيده اند براي برخورداري از فضاي مناسب اقامه نماز ما را به گزاردن نماز در مسجد و حضور در نمازجماعت توصيه کرده اند.


خداوندا دورکعت عاشقانه حواله فرما


سيد 14-9-98 



چرا چنين شتاب زده!


بسم الله الرحمن الرحيم


آيا آدم هاي شتاب زده رو ديده ايد؟


خود شما چي؟


شتابزدگي رو با سرعت داشتن و کاري را سريع و در عين حال با دقت و درست انجام دادن اشتباه نگيريم. در حديث جنود و لشکريان عقل و جهل که از امام صادق عليه السلام گزارش شده است؛ شتاب زدگي؛بي ثباتي و بي قراري از سپاه جهل و بي خردي ؛ وقار و تاني و ثبات داشتن از سپاهيان انديشه و خرد شمرده شده است.


بسياري از آدم هاي شتاب زده خود را زرنگ و با هوش تلقي مي کنند. در حالي که آدم هاي شتاب زده معمولا در درون خويش نوعي اضطراب و حس بي قراري و ترس از دست دادن يا به دست نيافتن و نرسيدن دارند.


همواره کار در حال جريان را جدي نمي گيرند و همواره فکر مي کنند کار و لحظه طلايي و ارزشمند در زمان و لحظات پسين است.!


شتاب زدگي در بيشتر امور ناپسند و از منطق صحيح و انديشه و خرد برخوردار نيست و در ميعادگاه عشق و محبت و گفتگو با محبوب و نماز گزاري که هيچ توجيهي ندارد.


آدم شتاب زده نيامده مي خواهد برود و جالب اين که دوست دارد با دست پر و سرشار از توجه محبوب نيز باشد.


زهي توهم باطل زهي خيال محال!      


همين که گفت : الله اکبر، گويي دکمه اسپيدspeedمغزش را روي دور تند کليک کرده اند. خودش هم نمي فهمد چه مي گويد و چه مي کند! آدم ياد کلاس هاي تندخواني مي افتد و متني که يک دانش آموز مدرسه مي خواند.


واقعا با اين شتاب و دور تند نماز را تمام کرديم! حالا قرار است بعد از نماز چه سود و منفعت مهمي را به دست بياوريم يا از دست بدهيم؟! نماز هم با صداي بلندي که البته بر گوش اين شتاب زده عجول کارگر نيست مي گويد: عزيزم يواش تر بيا پايين با هم بريم.!


در گفتار پيشين آواي زندگي گفتيم فضاسازي براي دستيابي به حضور ذهن و رهايي از حواس پرتي در نماز بايد تغييراتي ايجاد کنيم .


- تغييراتي در محيط اقامه نماز


- و تغييراتي در کيفيت نماز خواندن خودمان


شتاب زدگي يک اعتياد است


يکي از آداب بسيار نيکو و قابل توجه و کاربردي براي ترک اين اعتياد که نقش مهمي در پيدايش حضور قلب دارد رعايت ترتيل در خواندن حمد و سوره و ديگر واژه ها و کلمات نماز است.


ترتيل يعني حمد و سوره و ذکرهاي رکوع و سجده و قنوت و تشهد و سلام را شمرده و آرام و با ترتيب بخوانيم. واژه ها واضح و روشن گفته شود. هجا و آواهاي کلمات معلوم باشد. خلاصه کلمات جويده و گنگ و مبهم ادا نشود.


رعايت ترتيل علاوه بر زيبايي در قرائت نماز از امور مستحب به شمارآمده است.حضرت علامه طباطبايي در تفسير آيه سوره مزمل که مي فرمايد: و رتل القرآن ترتيلاً ؛ترتيل قرائت را همان حمد و سوره نماز دانسته اند.


از برخي روايات برداشت مي شود در معناي ترتيل توجه به درستي لفظ و کلمات و مفهوم و محتواي آن هر دو با هم مورد توجه است.


از همين نماز پيش رو مي توانيم تمرين کنيم


ابتدا از نمازهاي صبح شروع کنيم که هم کوتاه تر است و هم بايد بلند خوانده شود


يادآوري اين نکته لازم است که منظور ما از ترتيل ااما همان روشي که در قرائت قرآن از قاريان در قرائت هاي جزء خواني ماه مبارک رمضان مشاهده کرده ايم نيست.


منظور آن است که کلمات را شمرده،آرام،و پشت سرهم بخوانيم و در حد توان به معناي آن توجه کنيم!


اين چنين موسمي عجب باشد


که ببندند ميکده به شتاب


طريق عشق پرآشوب و فتنه است اي دل


بيفتد آن که در اين راه با شتاب رود


(ديوان حافظ)


سيد 17-9-98




تنها چند دقيقه!




بسم الله الرحمن الرحيم


راستي شما صاحب چند دانگ نماز خودت هستي؟!


بعضي ها صاحب يک دانگ نمازشون هستند بعضي ها دو دانگ بعضي ها سه دانگ بعضي ها هم بيشتر و کم هستند نمازگزاراني که صاحب شش دانگ نماز شون باشند! 


به ميزان حضور و توجه و تمرکزذهنيي که در نماز داريم و ارتباطي که گرفتيم همانقدر صاحب نمازمون هستيم.


بعضي از نمازگزاران مي گويند ما همه آنچه که براي انجام يک وضو و نماز درست و صحيح است را رعايت مي کنيم.کلمات نماز را درست مي خوانيم.رکوع و سجود آن را درست انجام مي دهيم.آيا ما صاحب نمازمون نيستيم.؟!


اين نکته را توضيح دهم که منظور من از واژه"صاحب" يعني "رفيق"،"همراه" صميمي و هميشگي.


اشتباه نکنيم رعايت واجبات و مستحبات نماز مانند ساختن مهندسي و محکم خانه و رنگ آميزي و دکور و هارموني و هماهنگي وسايل زندگي است که همه آن ها لازم است. حال اگر شما خانه اي با همه امکانات سالم و لوکس و زبيا داشته باشيد ولي ميان اعضاي خانه همواره کشمکش و بگو مگو و ناسازگاري باشد و روابط اخلاقي و عاطفي و انساني وجود نداشته باشد با همه خوبي هاي که اين خانه محکم و زيبا وشيک و داراي وسايل رفاهي دارد تنها يک4 ديواري خواهد بود که براي محافظت ساکنين آن از آسيب هاي بيروني از قبيل سرما و گرما و سرقت خوب خواهد بود .


اما آيا کارکرد هاي يک منزل و مسکن خوب و آرامش بخش تنها آسيب زدايي بيروني است ؟


بخش مهم کارکرد يک مسکن همانطور که از نامش پيداست س و آرامش است و س و آرامش وقتي است که روابط عميق قلبي و روحي بين اعضاي آن برقرار باشد؛به يکديگر توجه کنند و از اين توجه و ارتباط با همه وجود مراقبت کنند.


نماز نيز اين گونه است که علاوه بر قالب و ساختمان سازي درست و صحيح و ظاهر نماز ، به تعبير اهل معرفت به باطن و ملکوت نماز ، يعني همان روح وقلب نماز توجه کنيم.


با تسامح (در مثل مناقشه نکنيم)اگر خواندن نماز بي روح و بي توجه را نماز رباتيک بناميم گزاف نگفته ايم که همه اجزاء نماز را به درستي انجام مي دهد اما نمي داند چه مي گويد و چه انجام مي دهد ! چه چيز مي خواهد! از چه کسي مي خواهد؟ اصلا مفهوم اين ايستادن و خم و راست شدن و صفر و يک هايي که به او داده اند براي چيست؟!


از ويژگي هاي نماز معراج بودن است نماز پرواز است! کدام خلباني را سراغ داريم که بدون دقت و توجه و تمرکز حواس موفق به مقصد و مقصود برسد!


نماز صراط و راه است،و نمازگزار بايد آن را طي کند تا به مقصد برسد! صراط بودن با غفلت و بي توجهي و بي دقتي نمي سازد.


غفلت از مسير و راه موجب انحراف و سقوط است.


براي دستيابي به "حضور قلب و تمرکز ذهن" به سخني از استاد فرزانه جناب علامه جوادي آملي اشاره مي کنيم.ايشان در کتاب مراحل اخلاق در قرآن از قول استادشان علامه طباطبايي نوشته اند: شخصي از ايشان نسخه اي براي حضور قلب خواسته بود؛فرموده بودند:«توجه توجه توجه مراقبه مراقبه مراقبه»


1-   توجه به آنچه در نماز مي گوييم و انجام مي دهيم


2-   مراقبت و حفظ حالت توجه


رب اجعلني مقيم الصلوه و من ذريتي


سيد 11-9-98 دوشنبه


 






تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

پیشواز quotes Harfaye ye adame mamoli 247meejar نظرمن مطالب تور و گردشگری کاربرد فناوری اطلاعات و ارتباطات در آموزش ایران پلاگین | ای تی چت